بررسی اخلاق عملی در کیمیای سعادت (2)
باب سوم «در حقوق مسلمانان و خویشاوندان و همسایگان و بندگان» است. محتوای این باب در اخلاق اجتماعی است. روابط اجتماعی و همجواری در جامعه انسانی، پیدایش سلسله قوانین مدنی و دستورالعملهای اخلاقی را موجب میشود تا آسایش
نویسنده: فرشته آهنگری
باب سوم «در حقوق مسلمانان و خویشاوندان و همسایگان و بندگان» است. محتوای این باب در اخلاق اجتماعی است. روابط اجتماعی و همجواری در جامعه انسانی، پیدایش سلسله قوانین مدنی و دستورالعملهای اخلاقی را موجب میشود تا آسایش همگان تأمین گردد. غزالی رعایت بیست و سه حق عام را در اخلاق اجتماعی ضروری میداند. بعضی از این حقوق در اندرزنامههای پهلوی و دری مسبوق است. این حقوق از آن جهت عامند که در شرایط چهارگانه مسلمانی و خویشاوندی و همسایگی و بندگی لازم الاجرا هستند. پس از ذکر این حقوق، مؤلف به حقوق خاص هر یک از گروهها میپردازد که تمامی این حقوق را باید از روایات منقول غزالی استخراج نمود. تأکید مؤلف بر این است که رعایت این حقوق، زمانی الزامی است که «قرابت اسلام» بود. در اصل ششم، آداب خاص صوفیان ذکر میشود: زاویه و عزلت گرفتن و برشمردن فواید و آفات هر یک. اصل هفتم در آداب سفر است. این اصل دو باب را شامل میشود که باب اول در «نیت سفر و آداب و انواع آن» است. غزالی سفرها را به پنج قسم تقسیم مینماید: چون سفر علمی، زیارتی، ... . سپس آداب مسافر را از دیدگاه فقهی کاملاً ذکر میکند. در باب دوم این اصل «علم رخصت سفر» را میآموزد؛ یعنی در سفر چگونه باید فرایض را به جا آورد. هیچ یک از اصول اخلاقیای را که در سایر کتب اندرزی در باب آداب سفر ذکر شده در کیمیای سعادت نمییابیم. اصل هشتم نیز دربارهی سماع و آداب صوفیانه آن و نیز احکام مذهبی متعلق به آن است؛ این اصل و بابهای آن رسالهی مفیدی دربارهی این موضوع هستند. اصل نهم به امر به معروف و نهی از منکر اختصاص یافته است. مطالب این اصل نیز در وجوب این امور و شروط آن و نیز ذکر منکرات است. اصل دهم باب آیین حکومت است «در رعیت داشتن و ولایت راندن». شیوه بیان مطالب و انتخاب اندرزها، ذهن را به این امر معطوف میکند که قطعاً غزالی در تألیف این بخش از رکن معاملات به کتاب سیرالملوک خواجه نظام الملک چشم داشته است. زیرا نظام الملک شاه را ظل الله و سلطنت را خلافت حق بر روی زمین میدانست و بزرگترین مایه فساد روی زمین را ظلم شاه برمیشمرد. غزالی اصل ولایت را در دو چیز محصور میکند: 1. علم 2. عمل. او میگوید علم ولایت- آیین حکومت- دراز است اما مختصر آن که، والی باید بداند که او برای چه به این عالم آمده است؟ عمر او چقدر است؟ منزلگاه اصلی او کجاست؟ اگر والی این اندیشهها را در سر بگذارند صبر کردن بر شهوات دنیا و شفقت بردن نسبت به رعیت بر وی آسان میشود. این تمهیدات علمی منجر به عمل خواهد شد و آن عمل عبارت است از اجرای عدل. نظام الملک در سیاستنامه شیوههای برپایی عدل را پراکنده بیان کرده است، اما ذهن نظمگرای غزالی راههای اجرای عدالت در جامعه را در ده مورد دسته بندی کرده است: 1. آن که در واقعهای که او را پیش آید تقدیر کند که او رعیت است و دیگری والی، هر چه خود را نپسندد هیچ مسلمان را نپسندد (ص411) 2. انتظار ارباب حاجات بر درگاه خود خوار ندارد و از خطر آن حذر کند (ص411) 3. خویشتن عادت نکند که به شهوات مشغول شود... بلکه در همه چیزها باید که قناعت نگاه دارد که بیقناعت، عدل ممکن نشود (ص411) 4. بنای همه کارها تا تواند بر رفق نهد نه بر عنف (ص411) 5. جهد کند تا همه رعیت از او خشنود باشند با موافقت شرع به هم (ص412) 6. رضای هیچ کس طلب نکند برخلاف شرع (ص412) 7. بداند که خطر ولایت داشتن صعب است و کار خلق خدای نیک کردن، عظیم است (ص412) 8. تشنه باشد به دیدار علمای دیندار و حریص بود بر شنیدن نصیحت ایشان (ص416) 9. بدان قناعت نکند که خود از ظلم دست بدارد لیکن عاملان و چاکران و نایبان خویش را مهذب کند و به ظلم ایشان رضا ندهد که وی را از ظلم ایشان بپرسند و ایشان را از ظلم وی نپرسند (ص418) 10. آن است که تکبر بر والی، غالب باشد و از تکبر، خشم غالب بود و وی را به انتقام دعوت کند و خشم، غولِ عقل است... چون این غالب باشد باید که جهد کند تا در همه کارها میل به جانب عفو کند و کرم و بردباری پیشه گیرد (ص420).
آیین حکومت یا به قول غزالی علم ولایت با تذکار دهگانه او در باب عدالت و ذکر حکایات و روایات در این زمینه به پایان میرسد. او به سایر وجوه حکومت نمیپردازد، گویا مهمترین و شاید عامترین وجه حکومت که در روزگار نویسنده کیمیای سعادت بدان توجه نمیشده عدالت بوده است که این فقیه شافعی صوفی مسلک را بر آن داشت تا درباره آن قلمفرسایی کند. غزالی پرداختن به عدالت را که از رفتارهای همراه با بازتاب اجتماعی است منوط به ایجاد بعضی خصلتهای فردی در شخص حاکم میداند. از دیدگاه غزالی لازمه اجرای عدالت برای حاکم، تهذیب نفس و زهد از دنیاست. اصول برشمرده شده در کیمیای سعادت بسیار کاملتر از آن است که طوسی در سیاست نامه گنجانده بود. نظام الملک، عدالت را فقط یک شیوه سیاسی برای بقای حکومت و در کنار آن عامل آرامش مردم میدانست، در حالی که غزالی آن را «تکلیف» حاکم میداند و اساس آن را بر مذهب قرار میدهد. از دیدگاه غزالی، اجرای عدالت وسیله تداوم حکومت نیست، بلکه یکی از اقسام «نیکوکاری» است که باید به عمل درآید.
رکن سوم از مهمترین بخشهای کیمیای سعادت است که به رذایل اخلاقی و راههای اصلاح آنها پرداخته است. غزالی از آنجا که معلم است و گرایش ذهنی او به واضح نمودن مطالب و بررسی زوایا و طبقه بندی کردن موضوعات برای درک بهتر مخاطب است، رذایل اخلاقی را در یک رکن تحت عنوان «مهلکات» مورد بررسی قرار داده است، از قبیل: خوی بد، شره، آفات زبان، خشم و ... . این رکن نیز شامل ده اصل است البته به جهت زیربنای مذهبی کتاب بعضی از رذایل در این رکن مورد دقت قرار گرفته است که فقط در فرهنگ اسلامی مطرح است، چون ریا و کاملاً روشن است که غزالی به بعضی از مفاهیم اخلاقی عنایت بیشتری داشته است. او با تقسیم بندی و توضیحات سالن انتخاب را توجیه میکند. انتخاب او نشان میدهد که وی نسبت به کدام یک از نقیصههای اخلاقی حساستر بوده است. اصل اول در «ریاضت نفس و طهارت از خوی بد» است. غزالی طریق دستیابی به خلق نیکو را ریاضت میداند و برای آن که آدمی از اخلاق خود به اشتباه نیفتد، علامات خوی بد و نیک را مشخص میکند و سپس به نحوهی پرورش کودک با اخلاق نیکی اشاره مینماید.
اولین طریق برای ایجاد انگیزه در مخاطب برای نیک خویی، ذکر اشارات مذهبی و ارائهی نمونه عملی از بزرگان دین است که غزالی در آغاز این مبحث نیز به شیوهی معمول خود بدان پرداخته است. غزالی در حقیقتِ خوی نیکو، نظریات چندی را ذکر میکند و در پایان یادآور میشود که این نظریات، حقیقت خوی نیکو را آشکار نمیکنند، بلکه از اقسام خوی نیکاند. سپس خود با مقدمهی تحلیلی و به شیوهی فلسفی به بررسی این مطلب میپردازد.
آدمی مرکب از روح و جسم است. زیبایی جسم را حسن خَلق و زیبایی روح را حسن خُلق گویند. حسن خلق به چهار عامل باز بسته است: 1. علم 2. خشم 3. شهوت 4. عدلِ میان آن سه. مراد از علم در این جا زیرکی است؛ آن گونه که شخص در گفتارها و کردارها بیدرنگ به نیکی و بدی آنها پی ببرد. مراد از غضب، نیکو به کار بردن این قوه در راه اجرای فرامین شرعی است، آن گونه که بر انسان، تسلط ناخودآگاه نداشته باشد. شهوت نیز شیوهای چون غضب باید داشته باشد؛ و نیکویی عدل آن است که غضب و شهوت را در تحت نظارت دین و عقل حفظ نماید. اگر این چهار عامل این گونه عمل نماید، نشانه خوش خُلقی است و اگر هر یکی به زشتی گراید، نمودار بدخُلقی است. راه معالجه خلق بد، یکی بیش نیست و آن مخالفت با سرکشی آن خلق است. دریافت انسان از اخلاق خویش همیشه واقع بینانه نیست، پس باید طریقی اندیشید تا بدان پی برد. راه اول، رفتن به نزد پیری پخته است تا عیوب وی را بگوید؛ دوم، رقیب کردن دوست مشفق بر خود تا عیب نپوشد و البته این دو راه بسیار عزیز است؛ سوم، توجه به سخنان دشمنان درباره خود؛ و آخرین طریق، نگریستن به مردمان تا هر عیب که در دیگران بیند از آن حذر کند. مهمترین مبحث در این رکن، تربیت کودکان است. غالب اندرزهای غزالی در باب تربیت کودک نظر به نحوهی پرورش پسران دارد و البته اندرزهای کلی وی را در این باره نمیتوان از نظر دور داشت. هیچ گونه تقسیم بندی منطقی در این جا به چشم نمیآید. انتخاب دایهی بصلاح و نیکو خلق، تلقین شرم و حیا، آموزش آداب طعام خوردن، نحوهی لباس پوشیدن، توجه به آموزش مذهبی، بیم دادن از اعمال زشت، از جمله مهمترین نصایح این بخش است و البته در کنار این اهداف تربیتی در خصوص رفتار با فرزند، معتقد است که پدر باید حشمت خویش را با فرزند نگاه دارد و معلم را از تنبیه فرزند تخدیر نکند.
اصل دوم در علاج شهوت است. شهوت عامل ایجاد حسد و تعصب و عداوت و کبر و ریا است و اصل در ایجاد شهوت، معده فرا گذاشتن است، زیرا آدم از بهشت به سبب شهوت شکم بیرون افتاد. چون اصل هویدا شد راه علاج- گرسنگی- آشکار میشود. سپس غزالی به فواید گرسنگی و آفات سیری توجه نموده و آنها را برمیشمرد.
اصل سوم در شره سخنگویی و آفات زبان است. این اصل یکی از مهمترین اصول اخلاقی در کتب اندرزی است، زیرا اخلاقیون برای این امر، اهمیت فراوان قائل شدهاند. زبان ترجمان عقل و وهم و خیال آدمی است و ولایت او بر همه اعضا روان است؛ خاصیتی که هیچ یک از اعضا از آن بهرهمند نیستند. زبان و دل، متأثر از یکدیگرند. آنچه زبان میگوید هم متأثر از دل است و هم مؤثر در دل. پس زبان در روشنی و تیرگی دل، اثر مستقیم دارد. بنابر این مقدمات، از آفات زبان حذر کردن از مهمات دین و اخلاق است. بهترین تدبیر در برکنار ماندن از آفات زبان، خاموشی است. اولین آفت زبان، سخن گفتن در زمانی است که آدمی از آن مستغنی است. این گونه سخنگویی خروج از «حسن اسلام» است (ص474). آفت دوم، سخن گفتن در بدعت و باطل و معصیت است. سومین آفت، خلاف کردن در سخن و جدل نمودن است. آفت چهارم زبان، خصومت نمودن در مال است. آفت پنجم، ناسزا گفتن و آفت ششم، لعنت نمودن به آفت هفتم، شعر و سرود گفتن، آفت هشتم، مزاح کردن، آفت نهم، استهزاء، آفت دهم، وعده دروغ و آفت یازدهم، سخن و سوگند دروغ میباشد. در این جایگاه کلام غزالی به سخن دروغ میرسد و فصلی دربارهی دروغ مصلحت آمیز میپردازد. دروغ حرام است زیرا باعث تیرگی دل میگردد، اما یک استثنا هست که دل از آن اثر نمیپذیرد و تاریک نمیشود آن هم زمانی که گویندهی سخن دروغ از گفتن آن کاره باشد، ولی قصد او خیر باشد. آنگاه روایتی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل میکند که دروغ گفتن در سه جا مجاز است: 1. در حرب 2. در آشتی افکندن میان دو کس 3. مردی که دو زن دارد. غزالی در شرح این حدیث موارد دیگری چون پنهان کردن مظلوم از ظالم یا پوشاندن سرّ مسلمان و یا وعده دروغ جهت تحریض دیگری در عبادت را میآورد و میگوید: «حد آن است که دروغ ناگفتنی است ولیکن چون از راست نیز چیزی تولد کند که محذور بود باید که اندر ترازوی عدل و انصاف سنجید» (ص486). به این ترتیب انتخاب میان دروغ مصلحت آمیز یا سخن راست در پایان به خود مخاطب واگذار شده است. مجدداً غزالی به ذکر آفتهای زبان میپردازد. آفت دوازدهم غیبت است. آفت سیزدهم نمامی؛ آفت چهاردهم دورویی کردن میان دو دشمن؛ آفت پانزدهم مداحی کردن است.
اصل چهارم در «خشم و حقد و حسد و علاج آن» است. مراد از ریاضت نفس بیرون کردن خشم از وجود نیست، زیرا امکان پذیر نمیباشد، پس باید لوازم ایجاد خشم را کاهش داد؛ از جمله این لوازم، کبر، عجب، مزاح، ملامت، عیب کردن و حرص ازدیاد مال و جاه است. جست و جوی فضایل اخلاقی با افراط و تفریط فراهم نمیشود. راه دستیابی به کیمیای سعادت رعایت اعتدال در امور است نه ریشه کن کردن قوای طبیعی، از این رو راه علاج خشم دو، است: 1. راه علمی که همان آگاهی از آیات و اخبار در مضرت خشم گرفتن و ثواب فرو خوردن آن است؟ 2. راه عملی که گفتن استعاذه، نوشیدن آب سرد، سجده کردن، نشستن و خوابیدن است. کینه فرزند خشم است و حسد، زاده کینه. از این رو، فرو خوردن خشم از بروز دو رذیله دیگر اخلاقی جلوگیری میکند. در ادامهی این مبحث، غزالی به راه علاج دو رذیله اخیر میپردازد و آفات آنها را باز میگوید.
اصل پنجم در رکن مهلکات، حُبّ دنیاست که اصل همه معصیتهاست. نکتهی مهم در این بخش «پیدا کردن حقیقت دنیای مذموم» است. تمام آنچه در دنیاست نکوهیده نیست، زیرا بر طبق سخن رسول اکرم «آنچه از وی برای خداست مذموم نیست» (ص528). از این رو، واجب است امور محمود و مذموم، یعنی حقیقت دنیا شناخته شود. قسم اول، چیزهایی که تماماً تعلق به دنیا دارند، چون معاصی و غفلت؛ قسم دوم اموری که خدایی است و ممکن نیست غیر خدایی در آنها باشد، چون ذکر و فکر و مخالفت شهوت؛ قسم سوم آنچه که برای حظ نفس است، اما نیت خدایی میتواند در آن دخیل گردد، چون طعام خوردن.
با توجه به طبقه بندی مطالب در کیمیای سعادت پی میبریم که این مفاهیم چون علت و معلول به دنبال هم قرار میگیرند و توجه به همین نکته، غزالی را به دسته بندی و ساماندهی فضایل و رذایل اخلاقی موفق ساخته است و البته در این سیر علی و معلولی بعضی مفاهیم از اهمیت بیشتری برخوردارند.
اصل ششم «علاج بخل و جمع کردن مال» است. یکی از امور دنیا مال و نعمت و پرداختن به جمع و تکثیر آن است. برای پرهیز از شیفتگی در برابر مال دنیا، پیدا کردن آفات آن لازم است؛ اما مال دنیا همواره مذموم نیست، فوایدی نیز بر آن مترتب است پس بایست راه اعتدال پیمود. فواید مال آن است که در نفقه خود و اهل خود و یا در راه عبادت و نیز صدقه دادن و حفظ آبرو و خیرات عام مصرف شود. اما آفات مال، صرف آن در راه معصیت و تنعم زیاده از حد و غفلت از یاد حق است. اگر این آفات و فواید به دقت مورد نظر قرار گیرند، علاج به دست میآید. رذیله مالاندوزی دو مفسدهی اخلاقی دیگر را سبب میشود: 1. طمع 2. حرص. راه علاج این دو، کم کردن مخارج روزانه و قناعت به ما حضر، دل نبستن به مستقبل، صبر بر مقدور، اندیشه در ارزش منزلت آدمی و در پایان توجه به آخرت است. در این جا غزالی به دو حال مختلف و خلق وابسته به آنها اشاره میکند. اگر کسی مال ندارد، باید صفت او قناعت باشد و اگر دارد حال وی سخاوت باید بود. سخن از سخاوت، رشته کلام غزالی را به ثواب آن و نیز به مبحث ایثار و حد سخاوت و حد بخل میکشاند. حد بخل آن است که آنچه دادنی باشد، ندهد؛ و حد سخاوت آن که بر درجهی بخشش شرعی اکتفا نکند و بر آن بیفزاید.
اصل هفتم در «علاج دوستی جاه و حشمت» است که بیشتر خلق در کسب آن هلاک شدهاند. غزالی به تعریف و تفاوت توانگری و احتشام میپردازد. توانگری تصرف اعیان اموال است، اما احتشام تسخیر دلهای مردمان و البته احتشام، برتر از توانگری است، زیرا طریق کسب توانگری، احتشام است. مهلکات همه، چون سلسله علی و معلولی به دنبال هماند. اشباع شره حشمت به وسیله مال، توان نمود و مال از راه جاه، کسب توان کرد و جاه، سبب خصومت با خلق میشود و نتیجه آن حسد و تعصب و عداوت و کبر و ریا خواهد بود (ص452). کسب جاه از راه صحیح مذموم نیست، بلکه قدر کفایت آن زاد آخرت است. ولی نکته مهم این جاست که اگر بر کسی دوستی جاه غلبه نمود چه باید بکند؟ غزالی چون تمامی مهلکات، راهکار عملی و علمی ارائه میدهد. راه علمی، تأمل در آفات جاه است و راه عملی، گریختن از جایی که شخص در آنجا حشمت و جاه تمام دارد و یا در پیش گرفتن طریقی که از چشم خلق بیفتد. از جمله متعلقات جاه و حشمت، علاقه به ستایش خلق است که مؤلف به اسباب لذت بردن از مدح و حالات مردمان در شنیدن مدح و ذم میپردازد و راه علاج این مورد را نیز بیان میکند. دل مشغول داشتن به مدح آدمیان سبب میگردد که اعمال و عبادات با ریا توأم گردد. همین امر زمینهساز موضوع اصل هشتم است که در باب «علاج ریا و در طاعت و عبادت» است. ریا از جمله کبایری است که دل را به شرک نزدیک میکند و آن عبارت است از دوستداری اطلاع مردمان بر عبادات و اعمال نیکو. ریا، جلوههای گوناگون ظاهری دارد که غزالی در پنج قسم بیان نموده است: نزار کردن جسم، پوشیدن جامه صوف، جنباندن لب به عنوان ذکر گفتن، طولانی و نیکو نمودن عبادات در حضور خلق، و اظهار پیشوایی خلق در امور معنوی. ریا از حیث عقاب اخروی نیز متفاوت است که مؤلف به ذکر آنها نیز پرداخته است. اما میان ریا و شادی از اطلاع مردم بر عبادت، تفاوت ظریفی است که غزالی به آن توجه نموده و وجوه چهارگانه آن را برشمرده است. پس از بررسی ریا که از نظر غزالی بیماری دل است، راه علاج آن نیز نمایانده میشود. علاج ریا هم دو طریق علمی و عملی دارد که باید مراعات شود.
اصل نهم در «علاج کبر و عجب» است. غزالی در مقدمه این بحث با ذکر شواهد قرآنی و لباس به دم کبر و عجب میپردازد و فصلی نیز در فضیلت تواضع ذکر میکند که چون سایر رذایل اخلاقی درجات دارد: تکبر بر خدا، تکبر بر رسول. اما اسباب پیدایی این صفت ناپسند اخلاقی چند چیز است: علم زهد، عبادت، نسب، جمال، توانگری، قدرت، فراوانی خدم و مرید. راه درمان این بیماری نیز توجه به عاقبت آدمی و پیشه کردن تواضع در احوال و افعال است. عجب غیر از کبر است. عجب، بالش از نعمت حق است بی اندیشه از زوال آن. عجب از جهل، ناشی میشود و تنها راه علاج آن کسب معرفت است. قبل از اتمام رکن مهلکات، غزالی به سؤال مقدری پاسخ میدهد که از بنیاد اندیشه اشعری او برمیخیزد. اشکال این است که از دیدگاه اشعری آدمی محل گذر فعل حق است پس «چون من نمیکنم و همه وی میکند ثواب از کجا بیوسم»؟ غزالی گوید که فهم این رابطه بسیار دقیق است و در خور اندیشه همگان نیست. عمل آدمی از قدرت و اراده و علم سرچشمه میگیرد و این سه عطیه حق هستند. خداوند کلید اعمال را در اختیار بشر نهاده است. اختیار آدمی نیز فقط در حد به کار بردن این کلید برای مقصود خویش است. همین اختیار در امور جزئی است که زیربنای اخلاق است. اصل دهم در باب «علاج غفلت و ضلال و غرور و نیکو گمانی به خود» است. دستیابی به سعادت اخروی، منوط به طی راه- طریقت- است. عدم سلوک راه نجات از دو علت برمیخیزد: 1. ناتوانی 2. نادانی. توابع ناتوانی، اسارت در شهوت و رذایل است. اما نادانی در طی طریق از سه چیز سرچشمه میگیرد: غفلت، ضلالت، غرور. توضیحات مقدماتی غزالی در آغاز اصل دهم، شیوهی صوفیانه کیمیای سعادت را در تربیت اخلاقی کاملاً هویدا میکند، زیرا تصوف نه تنها خود واقعی غزالی را بلکه حقیقت نوع انسان را بر وی مکشوف نموده بود، به همین علت او از این طریق در پی ایضاح نقص و کمالات بعد معنوی انسان است. اما این «خود» در بطن شریعت الهی باید به حرکت درآید. توجه به همین امر باعث آمد تا غزالی در پی بیان هر ویژگی اخلاقی به دیدگاه مذهبی آن نیز توجه نماید. غزالی برخلاف سنتگرایان ایرانی که یا به تربیت شاه توجه مینمودند و یا انسان را بیشتر در بعد اجتماعی وی منظور داشتند، در روند هویتیابی انسان و شناخت زوایای روح و رذایل و فضایل وی، کمتر میتواند انسان را در جامعه و در تقابل و تعامل با همنوعان خود جای دهد. این فردگرایی از بینش صوفیانه او برمیخیزد که هر مرید باید در اندیشه اصلاح خویش باشد و اولین گام در اصلاح خود قطع رابطه با محیط است عزلت. تعلیمات غزالی آموزشهای فقیهی صوفی مسلک است که بیشتر برای محافل صوفیانه مفید بوده است. کیمیای سعادت سازگاری اندیشه تربیت مذهبی با روش صوفیانه است یا به عبارت دقیقتر، دمیدن روح تصوف در اخلاق مذهبی.
آخرین رکن درباره منجیات- فضایل اخلاقی و معنوی- نیز در ده اصل تألیف شده است. صوفی مسلکی غزالی در رکن چهارم به اوج نمود و تأثیر خود میرسد. از اصول ده گانه رکن چهارم، هشت اصل- توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل- جزء مقامات عرفانی و دو اصل- محبت و شوق- از احوال عرفانی است. به رغم دقت نظر خاص غزالی در انتخاب و تقسیم مفاهیم اخلاقی در این رکن، آمیختگی مباحث عملی عرفانی را با مفاهیم اخلاقی ملاحظه میکنیم.
در رکن پایانی با اصل توبه- اولین مقام عرفانی- به عنوان اولین فضیلت اخلاقی از دیدگاه غزالی برمیخوریم. تعداد اندکی از اصول این رکن جفت متضاد مفاهیم رکن سوماند. به طور مثال اگر صبر را مقابل خشم و شکر را برابر ناسپاسی بدانیم، خوف و فقر و مراقبت ما به ازای اخلاقی در رکن مهلکات ندارند، بلکه صرفاً از مراحل سلوک عرفانیاند. ولی از دیدگاه غزالی صوفی، این مقامات و احوال همه جزء فضایل اخلاقیاند. به واقع رکن چهارم رسالهی عملی سالکان راه حق است نه کتاب اخلاق برای عموم. اگر نظر غزالی به تربیت عامه میبود بیشتر به مباحث کلی و بازتاب اجتماعی آنها توجه مینمود. به عنوان نمونه او حتی در باب تربیت فرزند در رکن دوم فقط از دیدگاه پدر، تربیت پسر را منظور داشت و هرگز به اصولی که لازم الاجرا در محیط اجتماعاند و باید به فرزندان آموخته شود، عنایت ننمود. رکن پایانی نیز نمود همین بنیاد فکری است. مخاطب غزالی در این رکن، سالکانیاند که طریقت را در پیش دارند، زیرا میگوید: «توبه و بازگشتن به حق تعالی، اول قدم مریدان است و بدایت راه سالکان است» (ص647). نبوغ غزالی که در دریافت و دسته بندی مفاهیم بالاخص در رکن سوم بی سابقه مینمود، در پایان تألیف کتاب، مقهور اندیشه عرفانی او شده است. گویی مؤلف در این رکن، هدف اصلی کتاب را فقط در تعلیمات صوفیه میجوید و برای رسیدن به این هدف نیز فقط همراهان هم مسلک خود را در زاویهها و خانقاهها منظور دارد. خلط مباحث عرفانی با اخلاقی، کیمیای سعادت را عاقبة الامر اکسیر خوش بختی گوشهنشینان مینماید.
کیمیای سعادت، مجموعهی احکام عملی در تمامی ابعاد اسلام است که قصد تربیت انسان مسلمان را دارد و اخلاق یکی از این ابعاد تربیتی است، اما غزالی این اخلاق را فقط از منظر تصوف و ریاضتهای شاق آن مینگرد، آن گونه که در رکن اول و دوم نیز فقه را با آداب تصوف همراه کرد و چاشنی اخلاقیات را بر احکام و آداب این دو پاشید. غزالی پس از آن که مراحل سیر و سلوک را پیمود و حقایق اسلام بر وی کشف شد، دوباره به مرحله اول مسلمانی، یعنی عبادات برمیگردد و پس از آن معاملات را نیز از همین دو دیدگاه بررسی مینماید. در رکن سوم برای بیان اخلاقیات، رذایل اخلاقی هدف اساسی غزالی قرار گرفت و فقه و تصوف وسیله شدند. در سه رکن اول، اندیشه غزالی میان سه قطب اخلاق، احکام فقه و آداب تصوف معلق بود ولی در رکن چهارم اندیشهی سرگردان غزالی به تمامی در وادی تصوف در میغلتد. او دیگر نمیتواند میان اخلاقیات و مقامات طریقت تمیز قایل شود. شاید از دیدگاه او دست یافتن به مقامات، عین آراستگی به فضایل اخلاقی است. زیرا زکی در زندگی شخصی خود پاسخ سؤالهای درونیاش را برای اصلاح روح فقط در تصوف یافته بود. او از طریق سلوک عرفانی، خود را متجلی به فضایل میدید. پس از دید او، طریقت یعنی فضیلت. نهایت اخلاقیات غزالی به ایجاد هم زیستی دوستانه در دنیا و آبادی آن منجر نمیشود، زیرا اصل دهم رکن چهارم در «یاد کردن مرگ» است. غزالی دنیا را وسیله آخرت میداند، وسیلهای که حتی ارزش ندارد در بطن خود اصلاح گردد. در دنیای غزالی هر کسی به تنهایی زندگی میکند، آن گونه که او ده سال تنها زیست تا خود را یافت و پس از آن نیز دیگر با انسانها همراهی نکرد؛ دنیایی سرشار از فردیت و ریاضت. غزالی در ضمن نامهای که به ابوحامد بن احمد بن سلامة به موصل نوشت جایگاه خود را در ارشاد مردم نمایاند که انعکاس اندیشه صوفیانه اوست: اَمَّا الوعظُ فلستُ اری نفسی اهلاً لَهُ لَأنَّ الوعظَ زکوة نصابُهُ الایقاظُ فَمَن لا نصابَ لَهُ کیفَ یخرجُ الزکوةَ و فاقدُ الثوبِ کیف یَستُرُ به غیرُهُ و متی یستقیم الظلّ و العودُ اعوجُ و قد اوحی الله- تعالى- الى عیسی- علیه السلام- عِظ نفسک فَاِنِ اتّعظتَ فعِظِ الناسَ فاستَحی منّی (همایی، بیتا، ص171).
سیر تأثیر اخلاقیات کهن و اقتباس غزالی از اندرزنامهها در بعضی از نصایح وی کاملاً مشهود است. اکنون به این اقتباسات میپردازیم: (1)
1. کیمیای سعادت، ج1 ص312 (در صفت همسر): آن که دوشیزه بود به الفت نزدیکتر بود = قابوس نامه، باب 26 ص130؛ تا دوشیزه یابی، شوی کرده مخواه تا در دل او جز مهر تو مهر کسی دیگر نباشد.
2. کیمیای سعادت، ج1 ص313، در انتخاب شوهر برای دختران از مرد بدخوی و زشت و عاجز از نفقه حذر کن = قابوس نامه، باب27 ص138: داماد نیکوروی گزین و دختر به مرد زشت روی مده که دختر دل به شوهر زشت روی ننهد. پس باید که داماد ... با بسیار کدخدایی باشد.
3. کیمیای سعادت، ج1 ص248: دست به طعام نبرد تا کسی حاضر نیاید که با وی طعام خورد که تنها خوردن نیکو نیست = اندرزنامه تاج انوشیروان، مجله مهر شماره3 ص264: تنها دست به خوان و خورش در مبرید.
4. کیمیای سعادت، ج1 ص299 (در آداب پذیرایی): میوه تقدیم کند اول و سفره از تره خالی ندارد= قابوس نامه، باب12 و ص71-72: اگر میوه بود پیش از نان خوردن، میوههای تر و خشک پیش ایشان نه.
5. کیمیای سعادت ج1، ص313 (در رفتار مرد با زن خویش): در حدیث غیرت، اعتدال نگاه دارد = قابوس نامه باب26 ص130 بکوش تا به هیچ وجهی او را (= زن را) غیرت ننمایی.
6. کیمیای سعادت ج1ص411 و 401 (در آیین دوستی): وجه بزرگترین این است که حق وی را تقدیم کند و ایثار کند... دوست خود را به دعا یاد داری هم در زندگانی و هم پس از مرگ و همچنین فرزندان وی را و اهل وی را = قابوس نامه باب28 ص141: مردم را به دو چیز بتوان دانست که دوستی را شاید یا نه یکی آن که دوست او را تنگدستی رسد چیز خویش را از او دریغ ندارد، به حسب طاقت خویش و به وقت تنگی از وی برنگردد تا آن وقت که با دوستی وی از این جهان بیرون شود، او فرزندان آن دوست را و خویشاوندان و دوستان آن دوست را طلب کند و به جای ایشان نیکی کند.
7. کیمیای سعادت ج1 ص427: پیران را حرمت دار= قابوس نامه باب9 ص58: پیران را حرمت دار.
8. کیمیای سعادت ج1ص428: از جمله حقوق وی (= همسایه) یکی آن است که از بام به خانه وی فرو ننگری = قابوس نامه باب24 ص121: رنج دیدار خویش از هم سایه باز دار.
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
آیین حکومت یا به قول غزالی علم ولایت با تذکار دهگانه او در باب عدالت و ذکر حکایات و روایات در این زمینه به پایان میرسد. او به سایر وجوه حکومت نمیپردازد، گویا مهمترین و شاید عامترین وجه حکومت که در روزگار نویسنده کیمیای سعادت بدان توجه نمیشده عدالت بوده است که این فقیه شافعی صوفی مسلک را بر آن داشت تا درباره آن قلمفرسایی کند. غزالی پرداختن به عدالت را که از رفتارهای همراه با بازتاب اجتماعی است منوط به ایجاد بعضی خصلتهای فردی در شخص حاکم میداند. از دیدگاه غزالی لازمه اجرای عدالت برای حاکم، تهذیب نفس و زهد از دنیاست. اصول برشمرده شده در کیمیای سعادت بسیار کاملتر از آن است که طوسی در سیاست نامه گنجانده بود. نظام الملک، عدالت را فقط یک شیوه سیاسی برای بقای حکومت و در کنار آن عامل آرامش مردم میدانست، در حالی که غزالی آن را «تکلیف» حاکم میداند و اساس آن را بر مذهب قرار میدهد. از دیدگاه غزالی، اجرای عدالت وسیله تداوم حکومت نیست، بلکه یکی از اقسام «نیکوکاری» است که باید به عمل درآید.
رکن سوم از مهمترین بخشهای کیمیای سعادت است که به رذایل اخلاقی و راههای اصلاح آنها پرداخته است. غزالی از آنجا که معلم است و گرایش ذهنی او به واضح نمودن مطالب و بررسی زوایا و طبقه بندی کردن موضوعات برای درک بهتر مخاطب است، رذایل اخلاقی را در یک رکن تحت عنوان «مهلکات» مورد بررسی قرار داده است، از قبیل: خوی بد، شره، آفات زبان، خشم و ... . این رکن نیز شامل ده اصل است البته به جهت زیربنای مذهبی کتاب بعضی از رذایل در این رکن مورد دقت قرار گرفته است که فقط در فرهنگ اسلامی مطرح است، چون ریا و کاملاً روشن است که غزالی به بعضی از مفاهیم اخلاقی عنایت بیشتری داشته است. او با تقسیم بندی و توضیحات سالن انتخاب را توجیه میکند. انتخاب او نشان میدهد که وی نسبت به کدام یک از نقیصههای اخلاقی حساستر بوده است. اصل اول در «ریاضت نفس و طهارت از خوی بد» است. غزالی طریق دستیابی به خلق نیکو را ریاضت میداند و برای آن که آدمی از اخلاق خود به اشتباه نیفتد، علامات خوی بد و نیک را مشخص میکند و سپس به نحوهی پرورش کودک با اخلاق نیکی اشاره مینماید.
اولین طریق برای ایجاد انگیزه در مخاطب برای نیک خویی، ذکر اشارات مذهبی و ارائهی نمونه عملی از بزرگان دین است که غزالی در آغاز این مبحث نیز به شیوهی معمول خود بدان پرداخته است. غزالی در حقیقتِ خوی نیکو، نظریات چندی را ذکر میکند و در پایان یادآور میشود که این نظریات، حقیقت خوی نیکو را آشکار نمیکنند، بلکه از اقسام خوی نیکاند. سپس خود با مقدمهی تحلیلی و به شیوهی فلسفی به بررسی این مطلب میپردازد.
آدمی مرکب از روح و جسم است. زیبایی جسم را حسن خَلق و زیبایی روح را حسن خُلق گویند. حسن خلق به چهار عامل باز بسته است: 1. علم 2. خشم 3. شهوت 4. عدلِ میان آن سه. مراد از علم در این جا زیرکی است؛ آن گونه که شخص در گفتارها و کردارها بیدرنگ به نیکی و بدی آنها پی ببرد. مراد از غضب، نیکو به کار بردن این قوه در راه اجرای فرامین شرعی است، آن گونه که بر انسان، تسلط ناخودآگاه نداشته باشد. شهوت نیز شیوهای چون غضب باید داشته باشد؛ و نیکویی عدل آن است که غضب و شهوت را در تحت نظارت دین و عقل حفظ نماید. اگر این چهار عامل این گونه عمل نماید، نشانه خوش خُلقی است و اگر هر یکی به زشتی گراید، نمودار بدخُلقی است. راه معالجه خلق بد، یکی بیش نیست و آن مخالفت با سرکشی آن خلق است. دریافت انسان از اخلاق خویش همیشه واقع بینانه نیست، پس باید طریقی اندیشید تا بدان پی برد. راه اول، رفتن به نزد پیری پخته است تا عیوب وی را بگوید؛ دوم، رقیب کردن دوست مشفق بر خود تا عیب نپوشد و البته این دو راه بسیار عزیز است؛ سوم، توجه به سخنان دشمنان درباره خود؛ و آخرین طریق، نگریستن به مردمان تا هر عیب که در دیگران بیند از آن حذر کند. مهمترین مبحث در این رکن، تربیت کودکان است. غالب اندرزهای غزالی در باب تربیت کودک نظر به نحوهی پرورش پسران دارد و البته اندرزهای کلی وی را در این باره نمیتوان از نظر دور داشت. هیچ گونه تقسیم بندی منطقی در این جا به چشم نمیآید. انتخاب دایهی بصلاح و نیکو خلق، تلقین شرم و حیا، آموزش آداب طعام خوردن، نحوهی لباس پوشیدن، توجه به آموزش مذهبی، بیم دادن از اعمال زشت، از جمله مهمترین نصایح این بخش است و البته در کنار این اهداف تربیتی در خصوص رفتار با فرزند، معتقد است که پدر باید حشمت خویش را با فرزند نگاه دارد و معلم را از تنبیه فرزند تخدیر نکند.
اصل دوم در علاج شهوت است. شهوت عامل ایجاد حسد و تعصب و عداوت و کبر و ریا است و اصل در ایجاد شهوت، معده فرا گذاشتن است، زیرا آدم از بهشت به سبب شهوت شکم بیرون افتاد. چون اصل هویدا شد راه علاج- گرسنگی- آشکار میشود. سپس غزالی به فواید گرسنگی و آفات سیری توجه نموده و آنها را برمیشمرد.
اصل سوم در شره سخنگویی و آفات زبان است. این اصل یکی از مهمترین اصول اخلاقی در کتب اندرزی است، زیرا اخلاقیون برای این امر، اهمیت فراوان قائل شدهاند. زبان ترجمان عقل و وهم و خیال آدمی است و ولایت او بر همه اعضا روان است؛ خاصیتی که هیچ یک از اعضا از آن بهرهمند نیستند. زبان و دل، متأثر از یکدیگرند. آنچه زبان میگوید هم متأثر از دل است و هم مؤثر در دل. پس زبان در روشنی و تیرگی دل، اثر مستقیم دارد. بنابر این مقدمات، از آفات زبان حذر کردن از مهمات دین و اخلاق است. بهترین تدبیر در برکنار ماندن از آفات زبان، خاموشی است. اولین آفت زبان، سخن گفتن در زمانی است که آدمی از آن مستغنی است. این گونه سخنگویی خروج از «حسن اسلام» است (ص474). آفت دوم، سخن گفتن در بدعت و باطل و معصیت است. سومین آفت، خلاف کردن در سخن و جدل نمودن است. آفت چهارم زبان، خصومت نمودن در مال است. آفت پنجم، ناسزا گفتن و آفت ششم، لعنت نمودن به آفت هفتم، شعر و سرود گفتن، آفت هشتم، مزاح کردن، آفت نهم، استهزاء، آفت دهم، وعده دروغ و آفت یازدهم، سخن و سوگند دروغ میباشد. در این جایگاه کلام غزالی به سخن دروغ میرسد و فصلی دربارهی دروغ مصلحت آمیز میپردازد. دروغ حرام است زیرا باعث تیرگی دل میگردد، اما یک استثنا هست که دل از آن اثر نمیپذیرد و تاریک نمیشود آن هم زمانی که گویندهی سخن دروغ از گفتن آن کاره باشد، ولی قصد او خیر باشد. آنگاه روایتی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل میکند که دروغ گفتن در سه جا مجاز است: 1. در حرب 2. در آشتی افکندن میان دو کس 3. مردی که دو زن دارد. غزالی در شرح این حدیث موارد دیگری چون پنهان کردن مظلوم از ظالم یا پوشاندن سرّ مسلمان و یا وعده دروغ جهت تحریض دیگری در عبادت را میآورد و میگوید: «حد آن است که دروغ ناگفتنی است ولیکن چون از راست نیز چیزی تولد کند که محذور بود باید که اندر ترازوی عدل و انصاف سنجید» (ص486). به این ترتیب انتخاب میان دروغ مصلحت آمیز یا سخن راست در پایان به خود مخاطب واگذار شده است. مجدداً غزالی به ذکر آفتهای زبان میپردازد. آفت دوازدهم غیبت است. آفت سیزدهم نمامی؛ آفت چهاردهم دورویی کردن میان دو دشمن؛ آفت پانزدهم مداحی کردن است.
اصل چهارم در «خشم و حقد و حسد و علاج آن» است. مراد از ریاضت نفس بیرون کردن خشم از وجود نیست، زیرا امکان پذیر نمیباشد، پس باید لوازم ایجاد خشم را کاهش داد؛ از جمله این لوازم، کبر، عجب، مزاح، ملامت، عیب کردن و حرص ازدیاد مال و جاه است. جست و جوی فضایل اخلاقی با افراط و تفریط فراهم نمیشود. راه دستیابی به کیمیای سعادت رعایت اعتدال در امور است نه ریشه کن کردن قوای طبیعی، از این رو راه علاج خشم دو، است: 1. راه علمی که همان آگاهی از آیات و اخبار در مضرت خشم گرفتن و ثواب فرو خوردن آن است؟ 2. راه عملی که گفتن استعاذه، نوشیدن آب سرد، سجده کردن، نشستن و خوابیدن است. کینه فرزند خشم است و حسد، زاده کینه. از این رو، فرو خوردن خشم از بروز دو رذیله دیگر اخلاقی جلوگیری میکند. در ادامهی این مبحث، غزالی به راه علاج دو رذیله اخیر میپردازد و آفات آنها را باز میگوید.
اصل پنجم در رکن مهلکات، حُبّ دنیاست که اصل همه معصیتهاست. نکتهی مهم در این بخش «پیدا کردن حقیقت دنیای مذموم» است. تمام آنچه در دنیاست نکوهیده نیست، زیرا بر طبق سخن رسول اکرم «آنچه از وی برای خداست مذموم نیست» (ص528). از این رو، واجب است امور محمود و مذموم، یعنی حقیقت دنیا شناخته شود. قسم اول، چیزهایی که تماماً تعلق به دنیا دارند، چون معاصی و غفلت؛ قسم دوم اموری که خدایی است و ممکن نیست غیر خدایی در آنها باشد، چون ذکر و فکر و مخالفت شهوت؛ قسم سوم آنچه که برای حظ نفس است، اما نیت خدایی میتواند در آن دخیل گردد، چون طعام خوردن.
با توجه به طبقه بندی مطالب در کیمیای سعادت پی میبریم که این مفاهیم چون علت و معلول به دنبال هم قرار میگیرند و توجه به همین نکته، غزالی را به دسته بندی و ساماندهی فضایل و رذایل اخلاقی موفق ساخته است و البته در این سیر علی و معلولی بعضی مفاهیم از اهمیت بیشتری برخوردارند.
اصل ششم «علاج بخل و جمع کردن مال» است. یکی از امور دنیا مال و نعمت و پرداختن به جمع و تکثیر آن است. برای پرهیز از شیفتگی در برابر مال دنیا، پیدا کردن آفات آن لازم است؛ اما مال دنیا همواره مذموم نیست، فوایدی نیز بر آن مترتب است پس بایست راه اعتدال پیمود. فواید مال آن است که در نفقه خود و اهل خود و یا در راه عبادت و نیز صدقه دادن و حفظ آبرو و خیرات عام مصرف شود. اما آفات مال، صرف آن در راه معصیت و تنعم زیاده از حد و غفلت از یاد حق است. اگر این آفات و فواید به دقت مورد نظر قرار گیرند، علاج به دست میآید. رذیله مالاندوزی دو مفسدهی اخلاقی دیگر را سبب میشود: 1. طمع 2. حرص. راه علاج این دو، کم کردن مخارج روزانه و قناعت به ما حضر، دل نبستن به مستقبل، صبر بر مقدور، اندیشه در ارزش منزلت آدمی و در پایان توجه به آخرت است. در این جا غزالی به دو حال مختلف و خلق وابسته به آنها اشاره میکند. اگر کسی مال ندارد، باید صفت او قناعت باشد و اگر دارد حال وی سخاوت باید بود. سخن از سخاوت، رشته کلام غزالی را به ثواب آن و نیز به مبحث ایثار و حد سخاوت و حد بخل میکشاند. حد بخل آن است که آنچه دادنی باشد، ندهد؛ و حد سخاوت آن که بر درجهی بخشش شرعی اکتفا نکند و بر آن بیفزاید.
اصل هفتم در «علاج دوستی جاه و حشمت» است که بیشتر خلق در کسب آن هلاک شدهاند. غزالی به تعریف و تفاوت توانگری و احتشام میپردازد. توانگری تصرف اعیان اموال است، اما احتشام تسخیر دلهای مردمان و البته احتشام، برتر از توانگری است، زیرا طریق کسب توانگری، احتشام است. مهلکات همه، چون سلسله علی و معلولی به دنبال هماند. اشباع شره حشمت به وسیله مال، توان نمود و مال از راه جاه، کسب توان کرد و جاه، سبب خصومت با خلق میشود و نتیجه آن حسد و تعصب و عداوت و کبر و ریا خواهد بود (ص452). کسب جاه از راه صحیح مذموم نیست، بلکه قدر کفایت آن زاد آخرت است. ولی نکته مهم این جاست که اگر بر کسی دوستی جاه غلبه نمود چه باید بکند؟ غزالی چون تمامی مهلکات، راهکار عملی و علمی ارائه میدهد. راه علمی، تأمل در آفات جاه است و راه عملی، گریختن از جایی که شخص در آنجا حشمت و جاه تمام دارد و یا در پیش گرفتن طریقی که از چشم خلق بیفتد. از جمله متعلقات جاه و حشمت، علاقه به ستایش خلق است که مؤلف به اسباب لذت بردن از مدح و حالات مردمان در شنیدن مدح و ذم میپردازد و راه علاج این مورد را نیز بیان میکند. دل مشغول داشتن به مدح آدمیان سبب میگردد که اعمال و عبادات با ریا توأم گردد. همین امر زمینهساز موضوع اصل هشتم است که در باب «علاج ریا و در طاعت و عبادت» است. ریا از جمله کبایری است که دل را به شرک نزدیک میکند و آن عبارت است از دوستداری اطلاع مردمان بر عبادات و اعمال نیکو. ریا، جلوههای گوناگون ظاهری دارد که غزالی در پنج قسم بیان نموده است: نزار کردن جسم، پوشیدن جامه صوف، جنباندن لب به عنوان ذکر گفتن، طولانی و نیکو نمودن عبادات در حضور خلق، و اظهار پیشوایی خلق در امور معنوی. ریا از حیث عقاب اخروی نیز متفاوت است که مؤلف به ذکر آنها نیز پرداخته است. اما میان ریا و شادی از اطلاع مردم بر عبادت، تفاوت ظریفی است که غزالی به آن توجه نموده و وجوه چهارگانه آن را برشمرده است. پس از بررسی ریا که از نظر غزالی بیماری دل است، راه علاج آن نیز نمایانده میشود. علاج ریا هم دو طریق علمی و عملی دارد که باید مراعات شود.
اصل نهم در «علاج کبر و عجب» است. غزالی در مقدمه این بحث با ذکر شواهد قرآنی و لباس به دم کبر و عجب میپردازد و فصلی نیز در فضیلت تواضع ذکر میکند که چون سایر رذایل اخلاقی درجات دارد: تکبر بر خدا، تکبر بر رسول. اما اسباب پیدایی این صفت ناپسند اخلاقی چند چیز است: علم زهد، عبادت، نسب، جمال، توانگری، قدرت، فراوانی خدم و مرید. راه درمان این بیماری نیز توجه به عاقبت آدمی و پیشه کردن تواضع در احوال و افعال است. عجب غیر از کبر است. عجب، بالش از نعمت حق است بی اندیشه از زوال آن. عجب از جهل، ناشی میشود و تنها راه علاج آن کسب معرفت است. قبل از اتمام رکن مهلکات، غزالی به سؤال مقدری پاسخ میدهد که از بنیاد اندیشه اشعری او برمیخیزد. اشکال این است که از دیدگاه اشعری آدمی محل گذر فعل حق است پس «چون من نمیکنم و همه وی میکند ثواب از کجا بیوسم»؟ غزالی گوید که فهم این رابطه بسیار دقیق است و در خور اندیشه همگان نیست. عمل آدمی از قدرت و اراده و علم سرچشمه میگیرد و این سه عطیه حق هستند. خداوند کلید اعمال را در اختیار بشر نهاده است. اختیار آدمی نیز فقط در حد به کار بردن این کلید برای مقصود خویش است. همین اختیار در امور جزئی است که زیربنای اخلاق است. اصل دهم در باب «علاج غفلت و ضلال و غرور و نیکو گمانی به خود» است. دستیابی به سعادت اخروی، منوط به طی راه- طریقت- است. عدم سلوک راه نجات از دو علت برمیخیزد: 1. ناتوانی 2. نادانی. توابع ناتوانی، اسارت در شهوت و رذایل است. اما نادانی در طی طریق از سه چیز سرچشمه میگیرد: غفلت، ضلالت، غرور. توضیحات مقدماتی غزالی در آغاز اصل دهم، شیوهی صوفیانه کیمیای سعادت را در تربیت اخلاقی کاملاً هویدا میکند، زیرا تصوف نه تنها خود واقعی غزالی را بلکه حقیقت نوع انسان را بر وی مکشوف نموده بود، به همین علت او از این طریق در پی ایضاح نقص و کمالات بعد معنوی انسان است. اما این «خود» در بطن شریعت الهی باید به حرکت درآید. توجه به همین امر باعث آمد تا غزالی در پی بیان هر ویژگی اخلاقی به دیدگاه مذهبی آن نیز توجه نماید. غزالی برخلاف سنتگرایان ایرانی که یا به تربیت شاه توجه مینمودند و یا انسان را بیشتر در بعد اجتماعی وی منظور داشتند، در روند هویتیابی انسان و شناخت زوایای روح و رذایل و فضایل وی، کمتر میتواند انسان را در جامعه و در تقابل و تعامل با همنوعان خود جای دهد. این فردگرایی از بینش صوفیانه او برمیخیزد که هر مرید باید در اندیشه اصلاح خویش باشد و اولین گام در اصلاح خود قطع رابطه با محیط است عزلت. تعلیمات غزالی آموزشهای فقیهی صوفی مسلک است که بیشتر برای محافل صوفیانه مفید بوده است. کیمیای سعادت سازگاری اندیشه تربیت مذهبی با روش صوفیانه است یا به عبارت دقیقتر، دمیدن روح تصوف در اخلاق مذهبی.
آخرین رکن درباره منجیات- فضایل اخلاقی و معنوی- نیز در ده اصل تألیف شده است. صوفی مسلکی غزالی در رکن چهارم به اوج نمود و تأثیر خود میرسد. از اصول ده گانه رکن چهارم، هشت اصل- توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل- جزء مقامات عرفانی و دو اصل- محبت و شوق- از احوال عرفانی است. به رغم دقت نظر خاص غزالی در انتخاب و تقسیم مفاهیم اخلاقی در این رکن، آمیختگی مباحث عملی عرفانی را با مفاهیم اخلاقی ملاحظه میکنیم.
در رکن پایانی با اصل توبه- اولین مقام عرفانی- به عنوان اولین فضیلت اخلاقی از دیدگاه غزالی برمیخوریم. تعداد اندکی از اصول این رکن جفت متضاد مفاهیم رکن سوماند. به طور مثال اگر صبر را مقابل خشم و شکر را برابر ناسپاسی بدانیم، خوف و فقر و مراقبت ما به ازای اخلاقی در رکن مهلکات ندارند، بلکه صرفاً از مراحل سلوک عرفانیاند. ولی از دیدگاه غزالی صوفی، این مقامات و احوال همه جزء فضایل اخلاقیاند. به واقع رکن چهارم رسالهی عملی سالکان راه حق است نه کتاب اخلاق برای عموم. اگر نظر غزالی به تربیت عامه میبود بیشتر به مباحث کلی و بازتاب اجتماعی آنها توجه مینمود. به عنوان نمونه او حتی در باب تربیت فرزند در رکن دوم فقط از دیدگاه پدر، تربیت پسر را منظور داشت و هرگز به اصولی که لازم الاجرا در محیط اجتماعاند و باید به فرزندان آموخته شود، عنایت ننمود. رکن پایانی نیز نمود همین بنیاد فکری است. مخاطب غزالی در این رکن، سالکانیاند که طریقت را در پیش دارند، زیرا میگوید: «توبه و بازگشتن به حق تعالی، اول قدم مریدان است و بدایت راه سالکان است» (ص647). نبوغ غزالی که در دریافت و دسته بندی مفاهیم بالاخص در رکن سوم بی سابقه مینمود، در پایان تألیف کتاب، مقهور اندیشه عرفانی او شده است. گویی مؤلف در این رکن، هدف اصلی کتاب را فقط در تعلیمات صوفیه میجوید و برای رسیدن به این هدف نیز فقط همراهان هم مسلک خود را در زاویهها و خانقاهها منظور دارد. خلط مباحث عرفانی با اخلاقی، کیمیای سعادت را عاقبة الامر اکسیر خوش بختی گوشهنشینان مینماید.
کیمیای سعادت، مجموعهی احکام عملی در تمامی ابعاد اسلام است که قصد تربیت انسان مسلمان را دارد و اخلاق یکی از این ابعاد تربیتی است، اما غزالی این اخلاق را فقط از منظر تصوف و ریاضتهای شاق آن مینگرد، آن گونه که در رکن اول و دوم نیز فقه را با آداب تصوف همراه کرد و چاشنی اخلاقیات را بر احکام و آداب این دو پاشید. غزالی پس از آن که مراحل سیر و سلوک را پیمود و حقایق اسلام بر وی کشف شد، دوباره به مرحله اول مسلمانی، یعنی عبادات برمیگردد و پس از آن معاملات را نیز از همین دو دیدگاه بررسی مینماید. در رکن سوم برای بیان اخلاقیات، رذایل اخلاقی هدف اساسی غزالی قرار گرفت و فقه و تصوف وسیله شدند. در سه رکن اول، اندیشه غزالی میان سه قطب اخلاق، احکام فقه و آداب تصوف معلق بود ولی در رکن چهارم اندیشهی سرگردان غزالی به تمامی در وادی تصوف در میغلتد. او دیگر نمیتواند میان اخلاقیات و مقامات طریقت تمیز قایل شود. شاید از دیدگاه او دست یافتن به مقامات، عین آراستگی به فضایل اخلاقی است. زیرا زکی در زندگی شخصی خود پاسخ سؤالهای درونیاش را برای اصلاح روح فقط در تصوف یافته بود. او از طریق سلوک عرفانی، خود را متجلی به فضایل میدید. پس از دید او، طریقت یعنی فضیلت. نهایت اخلاقیات غزالی به ایجاد هم زیستی دوستانه در دنیا و آبادی آن منجر نمیشود، زیرا اصل دهم رکن چهارم در «یاد کردن مرگ» است. غزالی دنیا را وسیله آخرت میداند، وسیلهای که حتی ارزش ندارد در بطن خود اصلاح گردد. در دنیای غزالی هر کسی به تنهایی زندگی میکند، آن گونه که او ده سال تنها زیست تا خود را یافت و پس از آن نیز دیگر با انسانها همراهی نکرد؛ دنیایی سرشار از فردیت و ریاضت. غزالی در ضمن نامهای که به ابوحامد بن احمد بن سلامة به موصل نوشت جایگاه خود را در ارشاد مردم نمایاند که انعکاس اندیشه صوفیانه اوست: اَمَّا الوعظُ فلستُ اری نفسی اهلاً لَهُ لَأنَّ الوعظَ زکوة نصابُهُ الایقاظُ فَمَن لا نصابَ لَهُ کیفَ یخرجُ الزکوةَ و فاقدُ الثوبِ کیف یَستُرُ به غیرُهُ و متی یستقیم الظلّ و العودُ اعوجُ و قد اوحی الله- تعالى- الى عیسی- علیه السلام- عِظ نفسک فَاِنِ اتّعظتَ فعِظِ الناسَ فاستَحی منّی (همایی، بیتا، ص171).
سیر تأثیر اخلاقیات کهن و اقتباس غزالی از اندرزنامهها در بعضی از نصایح وی کاملاً مشهود است. اکنون به این اقتباسات میپردازیم: (1)
1. کیمیای سعادت، ج1 ص312 (در صفت همسر): آن که دوشیزه بود به الفت نزدیکتر بود = قابوس نامه، باب 26 ص130؛ تا دوشیزه یابی، شوی کرده مخواه تا در دل او جز مهر تو مهر کسی دیگر نباشد.
2. کیمیای سعادت، ج1 ص313، در انتخاب شوهر برای دختران از مرد بدخوی و زشت و عاجز از نفقه حذر کن = قابوس نامه، باب27 ص138: داماد نیکوروی گزین و دختر به مرد زشت روی مده که دختر دل به شوهر زشت روی ننهد. پس باید که داماد ... با بسیار کدخدایی باشد.
3. کیمیای سعادت، ج1 ص248: دست به طعام نبرد تا کسی حاضر نیاید که با وی طعام خورد که تنها خوردن نیکو نیست = اندرزنامه تاج انوشیروان، مجله مهر شماره3 ص264: تنها دست به خوان و خورش در مبرید.
4. کیمیای سعادت، ج1 ص299 (در آداب پذیرایی): میوه تقدیم کند اول و سفره از تره خالی ندارد= قابوس نامه، باب12 و ص71-72: اگر میوه بود پیش از نان خوردن، میوههای تر و خشک پیش ایشان نه.
5. کیمیای سعادت ج1، ص313 (در رفتار مرد با زن خویش): در حدیث غیرت، اعتدال نگاه دارد = قابوس نامه باب26 ص130 بکوش تا به هیچ وجهی او را (= زن را) غیرت ننمایی.
6. کیمیای سعادت ج1ص411 و 401 (در آیین دوستی): وجه بزرگترین این است که حق وی را تقدیم کند و ایثار کند... دوست خود را به دعا یاد داری هم در زندگانی و هم پس از مرگ و همچنین فرزندان وی را و اهل وی را = قابوس نامه باب28 ص141: مردم را به دو چیز بتوان دانست که دوستی را شاید یا نه یکی آن که دوست او را تنگدستی رسد چیز خویش را از او دریغ ندارد، به حسب طاقت خویش و به وقت تنگی از وی برنگردد تا آن وقت که با دوستی وی از این جهان بیرون شود، او فرزندان آن دوست را و خویشاوندان و دوستان آن دوست را طلب کند و به جای ایشان نیکی کند.
7. کیمیای سعادت ج1 ص427: پیران را حرمت دار= قابوس نامه باب9 ص58: پیران را حرمت دار.
8. کیمیای سعادت ج1ص428: از جمله حقوق وی (= همسایه) یکی آن است که از بام به خانه وی فرو ننگری = قابوس نامه باب24 ص121: رنج دیدار خویش از هم سایه باز دار.
پینوشت
1- ارجاعات به کیمیای سعادت تصحیح حسین خدیو جم است.
منبع مقاله :جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}